کد مطلب:313765 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:300

حمایت ابوطالب از پیغمبر در شعب
جناب ابوطالب علیه السلام، بنی هاشم و اولاد عبدالمطلب را، با تأكید زیاد بر لزوم محافظت از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم، همراه عیال و اولاد خویش در ملازمت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم و جناب خدیجه علیهاالسلام به شعب ابی طالب (كه دره ای بود بین دو كوه) كوچ داد و اطراف شعب را محكم كرد و دیده بان گذاشت. آنگاه به اتفاق خویشان، شب و روز به پاسداری از وجود شریف رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم پرداخت. وی فرزند خود حضرت علی علیه السلام را در شبهای بسیاری به جای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می خوابانید و محل پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را مخفی می كرد. نیز وی و جناب (حمزه) همه شب با شمشیر اطراف سید عالم پروانه وار می گشتند. كفار قریش كه این وضع را دیدند دانستند كه



[ صفحه 15]



به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دست نمی یابند. لذا متفقا با بنی هاشم و آل عبدالمطلب قطع رابطه كردند و خرید و فروش با آنها را قدغن نموده، عهدنامه نوشتند و امضا كرده و در كعبه آویختند.

در نتیجه ی این پیمان آنها، بنی هاشم در شعب محاصره ی اقتصادی شده، در ضیق و فشار قرار گرفتند و سختیهای بیشمار كشیدند. طعامی به آنها نمی رسد و خارج شونده از شعب را نیز آزار و شكنجه می دادند. تنها، گاه حكیم بن حزام و ابوالعاص بن ربیع به طور مخفیانه گندم و خرما بار شتران كرده، آنها را به شعب می بردند و رها می كردند. اجمالا همه گونه فشار وارد می ساختند تا پیغمبر را به آنان تسلیم كنند.

سه یا چهار سال به این وضع گذشت، خداوند موریانه را بر كاغذ عهدنامه ی مشركین مسلط ساخت و وی همه ی سطور و كلمات عهدنامه را خورد و تنها نام خدا را بر جای گذاشت.

جبرئیل امین قضیه را به خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم خبر داد و حضرت صلی الله علیه و آله و سلم هم به ابوطالب علیه السلام فرمود. جناب ابوطالب علیه السلام با جمعی از بنی هاشم از شعب بیرون آمده، و به مجمع قریش در مسجدالحرام رفتند كه با آنها مكالمه كنند.

قریش در برابر ابوطالب تعظیم و تكریم نمودند؛ گمان كردند كه آن جناب از رنج و مشقت به ستوه آمده، می خواهد پیغمبر را تسلیم كند. ولی او به آنان گفت: ای مردمان، سخنی می گویم كه خیر شما در آن است. برادرزاده ام محمد صلی الله علیه و آله و سلم مرا خبر داده - و او صادق است - كه: موریانه به امر خداوند مندرجات صحیفه را از بین برده و تنها نام (خدا) را باقی گذاشته است، اینك بنگرید اگر محمد صلی الله علیه و آله و سلم راست گفته است از ظلم و كینه ی خود نسبت به وی دست بردارید، اگر دروغ گفته اكنون او را به شما تسلیم می كنم. همه تصدیق كردند. صحیفه را كه آوردند و گشودند، دیدند تمام آن را موریانه خورده، جز لفظ «بسمك اللهم» كه در جاهلیت بر سر نامه ها می نوشتند چیزی باقی نمانده است! مردم شرمسار شدند و ابوطالب فرمود: از خدا بترسید و دست از این ظلم و ستم بردارید! چند نفر از بزرگان گفتند ما از این



[ صفحه 16]



صحیفه ی ظالمه ی قاطعه بیزاریم و پس از آن ابوطالب به شعب مراجعت فرمود.

روز دیگر جمعی از بزرگان قریش به شعب رفتند و آنان را از شب به مكه آورده و در منازل خود جا دادند.

این خبر در بین قبایل منتشر شد و عده ی كثیری دین اسلام را قبول كردند، زمانی كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم از شعب خارج شد، باز مشركین به عقیده ی نخستین با پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خصومت كردند و به اذیت و آزار آن حضرت كوشیدند و ابوطالب علیه السلام نیز در حمایتش كوتاهی نورزید. پس از مدت كمی جناب ابوطالب علیه السلام مریض شد.